گزارشی از تجمع ۲۲خرداد ۱۳۸۵
امروز دوشنبه ۲۲خرداد ۱۳۸۵ در پاسخ به فراخوان نهادها ، تشکل ها و کانون های دفاع از حقوق زنان، زنان و مردان آزادی خواه در میدان هفت تیر همچون گذشته در راستای مطالبات خود خواستار برابری حقوق زنان در تمامی عرصه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شدند و نسبت به حقوق از دست رفته و یا تضعیف شده تجمع اعتراض آمیزی صورت گرفت.
در ساعت 4 بعدازظهر در ضلع غربی 7 تیر در فضای سبز میدان هر لحظه به تعداد زنان و مردان افزوده می شد در ابتدا جمعیت روی نیمکت ها و روی چمن ها نشستند و نیرهای انتظامی دورتادور محوطه را در احاطه کرده بود نیروهای انتظامی 2 یا 3 نفره در فضای سبز قدم می زدند و با لباس شخصی ها هماهنگی ایجاد می کردند کم کم زمان به ساعت 5 نزدیکتر می شد و جمعیت لحظه به لحظه زیادتر می شد و نیروهای انتظامی که دیگر تاب و توان دیدن جوانان معترض را نداشتند سعی در پراکنده کردن آنان نمودند. جمعیت در اثر فشار نیرو انتظامی به خیابان رفتند و در وسط میدان انسجام خود را حفظ کردند و در راس ساعت 5 تراکت هایی با عناوین :( زن = مرد = انسان / ما حقوق برابر می خواهیم/ رفع تبعیض علیه زنان / نقض حقوق زنان = نقض حقوق بشر/ خشونت علیه زنان = خشونت علیه انسان/ آزادی و برابری حق مسلم هر انسانیست ) از سوی فعالین حقوق زنان کانون دفاع از حقوق زنان و کودکان ایران و جامعه حمایت از زنان در بین جمعیت پخش شد که نیرهای انتظامی و لباس شخصی ها به سوی جمعیت حمله کردند و با متوسل شدن به زور تراکت ها را از دست زنان می گرفتند و پاره می کردند .
نیروهای انتظامی با باتوم به جان جمعیت افتادند و روسری های دختران را می گرفتند و همراه خود می کشیدند و زنان و مردان شجاع با دیدن این صحنه ها یکصدا فریاد می زدند و آزادی آنان را طلب می کردند.
دختری که برای چند لحظه موفق شده بود از دست آنان فرار کند زنان پلیس بدنبالش دویدند و موهای دختر را به طرز وحشیانه ای کشیدند و او را وادار به توقف کردند. جوانان و مردان برابری طلب، به این صحنه های دلخراش و رعب آور اعتراض می کردند و فریاد می زند مگر اینها زنان و خواهران ما نیستند چرا با اونها اینطور برخورد می کنید مگه اونها چکار کردند مگه شما انسان نیستید؟ نیروهای انتظامی با باتوم به سینه جوانان معترض کوبیدند و به اجبار آنها را با خود می بردند .
در تمامی میدان هفت تیر به هر گوشه اش که نگاه می کردی جوانی، دختری یا پسری، زنی یا مردی کتک می خورد و جوانان را به زور روی آسفالت داغ کشان کشان همراه خود می بردند و رعب و وحشتی بی سابقه در مردم ایجاد کردند.
در این میان حضور زنان پلیس که وحشیانه به جان دختران افتاده بودند بیشتر از هر صحنه ای تاسف انگیز و ملال آور بود که بیرحمانه زنان را زیر مشت و لگد و باتوم می گرفتند و حتی عابرانی که از هیچ کجا خبر نداشتند و عابری بودند مورد ضرب و شتم پلیس قرار گرفتند.
تمامی مغازه های میدان هفت تیر بسته شد و مغازداران کرکره ها را پایین کشیدند ، زنان پلیس حتی به مغازه هاحمله می کرد و مغازه داران را تهدید می کردند که کسی را درون مغازه ها پناه ندهند .
بسیاری از زنان و مردان را در این تجمع دستگیرشدندو ماشین های نیروی انتظامی در تمامی دور میدان مستقر بودند و تعداد زیادی از جوانان آزادیخواه را دستگیر کردند و به همراه خود بردند.
سرانجام تجمع در ساعت شش و نیم به پایان رسید.
زهرا سعیدزاده
صورت گرد و رنگ زردش بیشتر از سیاهی چشمان بادامی زهره مرا جلب کرد. موهای سیاه و صافش را که از فرق سـر باز کرده بود از زیر روسـری بیرون زده بود و همانطور که چـادر سـفیدش را زیر آرنجـهایش جمع کرده بود؛ نشست و شروع کرد.
متولد 1359 هستم. از بهمن ماه 1385 اینجا (زندان رجایی شهر) هستم. 19سالگی ازدواج کردم و 22 سالگی تنها پسرم را بدنیا آوردم. شوهرم 11 سال از من بزرگتر بود.وقتی که باهم نامزد شدیم من در دانشگاه رشته تاریخ محض قبول شدم، خانه پدرم درسم را خواندم. شوهرم گفته بود که تا سوم راهنمایی درس خوانده، بعدا فهمیدم که سیکل هم ندارد. با شوهرم در شرکتی که کار می کردم، آشنا شدم. خانواده ام مذهبی بودند، نمی توانستیم با هم دوست باشیم به همین خاطر از خانواده ام خواستم که با ازدواج ما موافقت کنند. ولی پدر و مادرم موافق نبودند اما با اصرار من رضایت دادند.
از همان دوران نامزدی به اخلاق بد و بی مسئولیتی شوهرم پی بردم. حتی مرا جلوی فامیلش کتک می زد. نمیتوانستم به خانواده ام بگویم که پشیمانم، می دانستم که حتما می گویند آبرویشان را برده ام. مجبور شدم تحمل کنم. خانواده همسرم هم خیلی سنتتی فکر می کردند و درس خواندن مرا به رخم می کشیدند. شوهرم همیشه مرا مسخره می کرد، که درس خواندنم به درد نمی خورد و کسانی که به دانشگاه می روند بی تربیت و پر رو می شوند و....
بعد از ازدواج 5 سال در خانه مادر و پدر شوهرم با شرایط خیلی سخت زندگی کردم. توی یک خانه 75 متری کوچک در نازی آباد. من توی اتاق 12 متری بدون هیچ وسیله ی زندگی می کردم. شوهرم خانه نمی آمد . من باید با خانواده شوهرم زندگی میکردم. تا نصف شب منتظر ش می ماندم که بیاید. وقتی می پرسیدم کجا بوده دعوا می کرد و مرا کتک می زد. مادرم بهم می گفت: بچه داربشی، شوهرت بهتر میشه که نشد. بد تر هم شد. کارنمی کرد، خرجی هم نمی داد، بیشتر مواقع می رفتم خانه پدرم تا به بچه غذای خوب بدهم. به من هم اجازه نمی داد کار کنم. می گفت: میری بیرون مردها بهت نگاه می کنند. برای من اصلا خرج نمی کرد.می گفتم لباس بخر، می گفت تو همه اش دنبال مد هستی ، کفشم پاره می شد، برام نمی خرید. نه خودش کار می کرد نه اجازه می داد من کار کنم. مدام به من شک داشت. درصورتی که من چون شوهرم دوست نداشت؛ اصلا بیرون از خانه نمی رفتم. حتی برای خرید روزمره هم بیرون نمی رفتم.. همسایه ها بندرت مرا می دیدند .با اینکه درس خوانده بودم و می خواستم کار کنم بخاطر اینکه شوهرم اجازه نمی داد چیزی نگفتم .تحمل کردم.
به خانواده اش می گفتم ؛ "پسرتون اینطوریه" می گفتند: "گشنه نموندی که یک لقمه نون پیدا میشه بخوری. برو خدا رو شکر کن پسرمون سالمه! معتاد نیست ، فقط که توی زندگی پول مهم نیست " خانواده شوهرم فکر می کردند همین که پسرشون معتاد نیست کافیه. ما ماهها از هم جدا زندگی می کردیم من می رفتم خانه پدرم و شوهرم هم می رفت خانه پدر و مادرش. زیاد همدیگر را نمی دیدیم. محبتی به من نداشت وقتی هم که با هم بودیم مثل خواهر برادرزندگی می کردیم..دیگرخسته شده بودم. چندین بار گفته بودم طلاق می خواهم اما حاضر به طلاق نبود.من هم به خاطر پسرم تحمل می کردم. البته اصرار داشت من مهریه ام را ببخشم.
یک روز صبح من و خواهرم و پسرم توی خانه نشسته بودیم که شوهرم همراه 8 تا مامور لباس شخصی ریختند توی خونه و بدون اینکه به ما فرصت بدهند که لباس مناسب بپوشیم تا جایی که می تونستند ما را کتک زدند. شوهر نامرد و بی غیرتم هم همراه آنها ما را می زد. با پوتین هاشون می کوبیدند به شکم و سر مان. حتی می گفتند که حکم تیر ما را دارند. بعد از اینکه کلی کتکمان زدند، من و خواهرم را به مفاسد کرج بردند. حتی بازرسهای خانم آنجا دیدند که سر و صورتمان کبود است. بعد از یک شب که آنجا ماندیم ما را آوردند زندان. من و خواهرم که با هم دستگیر شده بودیم ؛ با استناد به آن حلقه فیلم که شوهرم به دادگاه داده بود؛ به 99 ضربه شلاق و 5 سال حبس تعزیری که تیر ماه 1386 شلاقمان در ملاء عام اجرا شد، محکوم کردند. اما دوباره بر اساس همان فیلم پاییز 1386 دادگاهی تشکیل شد و ما را به اتهام زنای محصنه به سنگسار محکوم کردند. در این دادگاه قاضی از شوهرم پرسید که چرا به زنت شک داشتی. شوهرم جواب داد: آرایش می کرد و زیاد حمام می رفت. قاضی اصلا اجازه نداد من حرف بزنم. .گفتم: اتهامم را قبول ندارم . گفت :پس چرا اول قبول کردی! گفتم که در حالت عادی نبودم خیلی کتکم زده بودند، حتی از ترس خودم را خیس کرده بودم نمی فهمیدم چی رو قبول می کنم اما انگار حرفعای من شنیده نمی شد.دی ماه 1386 ما را بردند اجرای احکام و حکممان را انگشت زدیم ، منتظر اجرای حکم بودیم تا اینکه وکیلی را که یکی از زندانیها به ما معرفی کرد توانست فعلا جلوی اجرای حکممان را بگیرد. شوهرم از خواهر بزرگم و شوهرش هم به اتهام قوادی شکایت کرده بود. آنها بدون هیچ سند و مدرکی محکوم شدند و حکمشان هم اجرا شد. هر کدام 75 ضربه شلاق خوردند و شوهر خواهرم هم تبعید شد.
شوهرم با این شکایت هجوی که از من و دو خواهرم کرد زندگی 3 خانواده را بهم ریخت. شوهر خواهردومی ام طلاقش داد. خواهرم افسرده و مریض شده. شوهر خواهر سومی ام که تبعید شده؛ زن وبچه اش بدون سرپرست و هزینه زندگی مانده اند. نمی دانم شوهرم این فیلم را چطوری و کجا درست کرده است. قاضی می گفت که در خانه ما فیلم برداری شده . من فیلم را ندیده ام و نمی دانم چی است. ولی بازپرسم بهم گفت که من و خواهرم در این فیلم در حال انجام رابطه جنسی هستیم. با کی؟ نمی دانند و نمیدانم!هنوز هم کسی را نتونسته اند پیدا کنند.
داستانی که خواندید، خلاصه ای از مصاحبه من با زهره کبیری بود..زنی که به استناد فیلمی که شوهرش به دادگاه ارائه کرده به سنگسار محکوم شده و در زندان بسر می برد. قبل از هر چیز می خواهم به مسئولان و مقامات والای قوه قضاییه که منکر صدور مجازات سنگسار توسط قضات محترم دادگستریها می شوند و فقط با پرسیدن یک جمله -"رابطه داشتی ؟"- از زنان طرف را محکوم به زنای محصنه یا غیر محصنه می کنند، بگویم : خواهش می کنم فقط ذهنیات خودتان را باور نکنید و کمی هم از وقت گرانبهایتان را صرف شنیدن صدای کسانی کنید که در سیستم قضایی و قانونی مورد ظلم قرار گرفته اند.
تا آنجایی که معلومات حقوقی من اجازه می دهد، این پروند ه که حتما خیلی از خواننده های محترم از آن اطلاع دارند نه تنها منطبق بر اصول حقوقی و دادرسی کشور ایران مورد رسیدگی قرار نگرفته است، بلکه حقوق انسانی این زن و خواهرش هم از هر جهت تضییع شده است.
اول اینکه قاضی بر چه مبنایی می تواند بر اساس یک حلقه فیلم که معلوم نیست چگونه منتاژ و تهیه شده چنین مجازات سنگینی را صادر کند. آیا چون شوهر شکایت کرده این فرض ثابت می شود که ادعای شوهر خبر از صحت این موضوع می دهد.
قانون مجازات اسلامی جمهوری اسلامی ایران از مواد 68 تا 75 راههای ثبوت زنا در دادگاه را اینگونه مقرر کرده است که چهار بار اقرار نزد حاکم موجب حد است. در غیر اینصورت مستوجب تعزیر. استاد به اقرار در صورتی نافذ است که اقرار کننده دارای اوصاف عقل، بلوغ ، اختیار و قصد باشد و اقرار باید صریح و بطوری ظاهر باشد که احتمال اختلاف عقلایی در آن نرود. درصورتی که اقرار کننده ای که محکوم به حد رجم یا قتل شده اقرار خود را منکر شود یا توبه کند، قاضی می تواند تقاضای عفو او را از ولی امر بکند یا حد را جاری کند. زنا چه موجب حد جلد یا رجم باشد باید با شهادت 4 مرد عادل و یا 2مرد عادل و 4زن عادل ثابت شود. درصورتی که زنا موجب حد جلد باشد باید با شهادت 2 مرد عادل همراه با 4 زن عادل ثابت شود. زهره نه تنها در دادگاه اقرار نکرده بلکه منکر اتهام وارده هم شده است و تحت شرایط سخت و غیر عادی تحت فشار کتکها وتهدیدات مکرر اتهام وارده را لفظآ فقط یکبار قبول کرده است. آیا بر اساس قوانین جمهوری اسلامی مدارکی که قاضی محترم این پرونده برای صدور کیفر سنگساربه آن استناد کرده است کافی است ؟ مگر نه اینکه اثبات اتهام زنا بسیار دشوارو دقیق بوده که هر کس نمی تواند چنین اتهامی را ثابت کند. شکنجه و ضرب و جرح توسط مامورین دولت چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ بر طبق قوانین جمهوری اسلامی و هم چنین بر طبق قوانین حقوق بشر بین الملل، شکنجه متهمان دستگیر شده بخصوص برا ی گرفتن اقرار موجه نبوده و مستحق مجازات است.
محاکمه کردن متهم دوبار بر اساس همان شکایت اولیه شاکی و صدورو اجرای مجازات شلاق وحبس تعزیری برای محکوم شدن به رابطه نامشروع و ایجاد خانه فساد در دادگاه اول وصدور حکم سنگسار به علت محکوم شدن به زنای محصنه در محاکمه دوم آنهم بر اساس یک حلقه فیلم و شکایت شاکی و "اقرار"که معلوم نیست به چه موضوعی بوده است! ( زیر کتکهای شدید مامورین) حکایت از چه می تواند داشته باشد جز ضعف سیستم قضایی. ظالمانه شلاق زدن دو دختر جوان در ملاء عام در کدام قانون نوشته شده که باید شخصیت و کرامت انسانی آنها این چنین مورد خدشه قرارمی گرفت؟ چه کسانی می خواستند عبرت بگیرند که این دو خواهر میبایست این سرخوردگی را تحمل کنند و....؟
چگونگی و چرایی ختنه دختران در کردستان
شنبه 27 مهر 1387
دویچه وله فارسی/ مهیندخت مصباح: ناقصسازی جنسی زنان یا به اصطلاح "ختنه" آنها، در استانهای خوزستان، لرستان و بیش از همه کردستان نیز معمول است. پیامدهای جسمی و روحی این رسم غیرانسانی بر قربانیان آن، ابعاد گستردهای دارد.
ناقصسازی جنسی زنان یا به اصطلاح "ختنه" آنها، رسمی است که در میان گروهی از اعراب و به ویژه مسلمانان ساکن شمال آفریقا رایج است. طبق آمار سازمان ملل در سال ۲۰۰۳، ۹۷ درصد زنان متاهل مصری ختنه شده بودند. ختنه دختران در برخی نواحی جنوبی و غربی ایران نیز متداول است. بنیاد جمعیت سازمان ملل خواستار تعهد جدیتر دولتها برای سرمایهگذاری و اجرای برنامههایی برای توقف و پیشگیری از ختنه دختران شده، زیرا طبق آمار هنوز هم به طور سالانه، سه میلیون دختر در معرض خطر ختنه قرار دارند. سازمان ملل، نهادهای مدافع حقوق بشر و حقوق زنان، سالهاست که برای توقف چنین رسمی در جوامع افریقایی، عربی و اسلامی تلاش میکنند. در چند کشور افریقایی از جمله مصر، قوانینی علیه ختنه زنان تصویب شدهاند. در ایران هنوز انجام این سنت به طور رسمی تایید نمیشود و دولت نیز تاکنون اقدامی برای جلوگیری از آن انجام نداده است.
اهل تسنن و ختنه دختران
گزارشهای مربوط به ختنه دختران در ایران، از جنوب و غرب کشور میرسند. مثله کردن اندام جنسی دختران به نام ختنه، در استانهای خوزستان، لرستان و بیش از همه کردستان معمول است. هرمزگان و بنادر گنگ و جاسک از جمله شهرهای جنوبی ایران هستند که در آنها ختنه دختران یک رسم است. گفته میشود این رسم در مناطق جنوبی ایران از طریق رفت و آمد دریایی به هند و سومالی وارد کشور شده است.
در غرب، ختنه زنان در اورامانات، بانه، نوسود، پاوه، پیرانشهر و حتی اطراف ارومیه در موارد متعدد به چشم میخورد. پروین ذبیحی یکی از فعالان حقوق زن در مریوان که کتابی در باره ختنه زنان در کردستان عراق را نیز ترجمه کرده، در گفتگوبا دویچهوله به ریشههای مذهبی در این زمینه اشاره میکند. او میگوید که برای بسیاری در این مناطق، ختنه یک فریضه مذهبی است و این در میان سنی مذهبها و شافعی مذهبها، سنتی اسلامی تلقی میشود. پروین ذبیحی تاکید میکند که نمونهها ابدا تک و توک نبوده و فراگیرند: "یکی از دوستان من در بوکان معلم است. در یک کلاس ۴۰ نفری، ۳۸ نفر بومی بودهاند و دو نفر دیگر غیربومی. از میان بومیها، ۳۶ نفر ختنه شده بودند. در پاوه آمار صد در صد بوده و الان کمی کند شده است. ما به روستای کم جمعیتی رفتیم که ۴۸ زن در آنجا از سه نسل مختلف ختنه شده بودند."
ضامن پاکدامنی دختر
این پیرزنها و ماماهای محلی هستند که دختران را ختنه میکنند. کسانی که هیچ سواد و فرهنگ بهداشتی ندارند و با چاقو یا تیغی بسیار کثیف، تنها با مالیدن کمی خاکستر به تیغ و بدن دختربچهها، اقدام به بریدن کلیتوریس آنها میکنند. سن رایج ختنه دختران در کردستان، چهار تا شش سال است. پروین ذبیحی میگوید: " اعتقاد مردم این است که به این ترتیب دختر پاک میماند و دوست پسر نمیگیرد. دنبال اطلاعات جنسی نمیرود و بعد از ازدواج هم به شوهرش وفادار میماند. میگویند اگر دختر را ختنه کنیم، از شیطنت جنسی بدور میماند."
پیامدهای روحی و جسمی
بریدن کلیتوریس دختران، عوارض جسمی زیادی دارد. ابتلا به عفونتهای واژن و رحم، نازایی، دردهای شدید هنگام قاعدگی یا کیست واژن و رحم و بطور کلی دردهای موضعی، بیشتر دختران و زنانی را که ختنه شدهاند رنج میدهد. با ختنه، حس جنسی زنان از میان میرود و رابطه جنسی نیز دردناک میشود. پروین ذبیحی اما به پیامدهای روحی این مثله سازی بیشتر تاکید دارد و میگوید این جنبه، عموما در بحثها در سایه قرار میگیرد. او به سندرم بی اعتمادی و اضطراب در میان دختران کوچکی اشاره میکند که خانوادههایشان ناگهان آنها را به زیر تیغ بیگانهای سالخورده فرستادهاند.
تداوم کور سنت
اما با وجود همه این پیامدها، خود زنان هم در تداوم سنت مثله سازی اندام جنسی دختران نقشی عمده ایفا میکنند. چرایی این پارادوکس از نظر پروین ذبیحی چنین است: " مادرها خودشان طرفدار شدید ختنه دختر هستند. پدرانی دیدهایم که گله کردهاند که همسرشان بدون خبر، دختر را ختنه کرده است. مقاومت در برابر ختنه میان زنان نیز کم است. البته در منطقه اورامانات، والدین تحصیلکرده دیگر دختران خود را ختنه نمیکنند، اما موردی هم بوده که دختری لیسانسیه رفته خودش راختنه کرده. علت این است که ختنه دختر، رسم و سنت است. دختر ختنه نشده خود را تحقیر شده حس میکند و برای هم سویی با همه، خود را موظف به ختنه شدن میداند."
پروین ذبیحی در ادامه از رسم ختنه نمادین دختران در کردستان نیز سخن میگوید: " اینها چاقو را از یقه دختر پایین میاندازند. چاقو سر خورده و از پایین دامن دختر پایین میلغزد. خانوادهها میگویند خوب! حالا دخترمان ختنه شد. رسم دیگری هم هست به نام چهل تیغ. روی سینه و شکم دخترها چهل مرتبه تیغ میکشند و معتقدند این کار، اعصاب جنسی را کور میکند."
علیه ختنه دختران
پروین ذبیحی از دختران کردی سخن میگوید که در تهران و شهرهای دیگر ایران به دانشگاه رفته و پایان نامههای تحصیلی خود را در مورد ختنه نوشتهاند. این دختران مایلند تشکلی در کردستان علیه ختنه زنان به راه بیندازند اما تا کنون مجوزی به آنها داده نشده است.
ذبیحی در پایان یادآور میشود که به دلیل رنگ و بوی مذهبی رسم ختنه دختران در کردستان، تنها از طریق فتوای مراجع مذهبی و آموزش مستمر در خانوادهها، مدارس و اجتماع است که میتوان به برچیده شدن چنین سنتی امیدوار بود.